روش اثر گذاری
بسم الله
اینکه ما تصمیم بگیریم چه طور روی محیط اطرافمون تاثیر بذاریم، روی شیوه زندگی مون و انتخاب هامون تاثیر میذاره. برای من و خیلی از امثال من که از اولین روزهای شکل گرفتن گوگل پلاس درش فعالیت می کردن، یک هدف مشخص وجود داشت. اینکه فضای تک قطبی که در اثر عدم حضور مذهبی ها در شبکه های اجتماعی قبلی یعنی فیس بوک به وجود اومده بود، پیش نیاد. حالا نه اینکه خودمون رو و خودم رو نماینده تمام مذهب بدونم و این ها. بیشتر صحبت این بود که فضای تک قطبی به دو قطبی تبدیل بشه و اگر بحثی هم صورت می گیره در همون جا باشه و جنگ ش به خیابون کشیده نشه. نمی تونم بگم که همه این طوری بودن ولی خیلی ها را من در آن فضا می دیدم که با این هدف آمده اند و واقعن و تا آخرین نفس برای این موضوع تلاش می کردن. (آخرین نفس یعنی هدف بلاک دسته جمعی قرار گرفتن و بسته شدن صفحه) هرچند بنده همان جا هم خیلی تند و تیز طرف داری از یک طیف سیاسی نمی کردم و سعی می کردم به جای نقد طرفدارانه فضایی به وجود بیارم برای نقد بی طرف و بی پیش زمینه سیاسی و ... . نا گفته معلوم هست که این طور نگاه کمتر طرفدار پیدا می کنه چون طرفداران دو آتشه هرکدام از دو گروه انتقاد از خودشون رو برنمی تابند. اما به هرحال با این وضعیت ادامه می دادم. بعدتر که دیگر آش گوگل پلاس زیادی شور شد از آنجا بیرون آمدم. چند اتفاق و تصمیم آنجا گرفته بودم که نتایجی داشت که در ادامه می آید.
اول اینکه به دلایلی با نام مستعار و عکس مستعار طور فعالیت می کردم. این تصمیم به خاطر دردسرها و ترس هایی بود که بعدتر هم البته به من برگشت و اذیت هایی بود که به دلیل داشتن برخی نگاه ها، توسط دوستانم می شد. من نمی خواستم قضاوت ها، قبل از صحبت ها بر اساس نام م صورت بگیرد. همین تصمیم باعث شده که اینجا هم مستعار بنویسم هرچند که اینجا هم احتمالن توسط برخی دوستان خوانده می شود که بعدتر تبعاتی خواهد داشت که از کنار این موضوع رد می شویم خیلی نرم:)
دوم این بود که با توجه به موضوع حلقه ها، آرام آرام با توجه به نوشته های عریانی که منتشر می شد، حلقه افراد اطرافمان محدود می شد. هرقدر که واضح تر می نوشتید آدم هایی که اتفاقن مورد خطاب شما بودند دورتر می شدند. شنیدن صحبت و نظرهای مخالف سخت تر و سخت تر می شد. آنها هم که به زور دنبال می کردی تا لااقل شنونده باشی اگر خواننده تو نیستند، بعد از مدتی با مسدود کردن همین یک راه، امکان کامنت دادن و نقد کردن نقطه نظرشان را هم از تو می گرفتند. این تجربه ای شد تا در لفافه تر بگویم حرف ها اگر نمی خواهم ترکیب دنبال کننده ها را تک قطبی کنم. از پلاس خارج شدم چون می دیدم که شده فضایی که هرکسی در هر گروهی حرف خودش را می زند بدون آنکه مخاطبان مورد نظر آن را بخوانند.
با این اوصاف من کوچ کردم به اینستاگرام، جایی که حواسم بود که حرف ها را کنایی تر بگویم و مستقیم نزنم. هرچند یک بار که خواستم ببینم چقدر فضا تغییر کرده و کسانی که مدتی دنبال می کردند حالا حاضرند حرف ها را بی پرده بشنوند چندان نتیجه مطلوبی نداشت. خلاصه اینکه اینستا هم داستان هایی دارد که شاید بعدن راجع به آن نوشتم. مطلوب این نوشته چیز دیگری بود که نشد به آن پرداخته شود. شاید آن هم یک وقت دیگر (این قسمت آخر را تقدیم به دوستی می کنم که این حواله به آینده روی اعصاب ش پیاده روی می کرد ؛)))، ارادت رفیق)