رفاقت
بسم الله
ما در عالم رفاقت خودمان، در عالم بچگی مان، همیشه و همیشه از معرفت حرف می زدیم و وقتی که کسی به رفیقش پشت می کرد، از دایره دوستی خودمان می انداختیمش بیرون. یعنی نه تنها خودمان دیگر دوستش نبودیم، بلکه هرچه دوست و آشنا داشتیم هم خبر می کردیم تا که با او دوست نشوند. یعنی کاری با او می کردیم که دیگر پشت دستش را داغ می کرد و نامردی نمی کرد.
حالا یکی هست، یک وقتی بی معرفت بازی در می آورد که دیگر نه راه پیش هست و نه راه پس. همانجا که ما امیدمان از همه جا قطع شده و به هر طناب پوسیده دست می اندازیم که شاید نجاتمان بدهد ولی...
«وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی فَلا تَلُومُونی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ»
از آن طرف هم هست ها. ما یک رفیق با معرفت هم داریم که از معرفت چیزی که کم ندارد، هیچ! بلکه زیاد هم دارد. یعنی یک وقت هایی هم که کم هم نیست همچنان دلسوزانه رفاقتش با ما را حفظ می کند. ما یادمان می رود و او یادش نمی رود. ما بی معرفت می شویم او با معرفت می شود.
«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ ، وَأَنِ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ »
امشب از همان شب هاست که رفیقمان ایستاده تا یک قدم سمتش برداریم و او صدها قدم به سمت ما بیاید. که معرفت را، مرام را و محبت را بر ما تمام کند.
امشب شب رفیقی ست که در این دنیا و آن دنیا و در زمین و هفت آسمان تا ندارد.
امشب را رفیق بازی کنید و بالا بروید و بالاتر.
آن بالا بالاها هم که رسیدید و ما شدیم اندازه یک ذره کوچک، کوچک تر از غبار، دعایمان کنید.
رفیق آسمانی پیدا کردید ما زمینی ها را فراموش نکنید.
یا علی
التماس دعا...